تهران (پانا) - پارسال در این خانه 8 بچه زندگی میکردند و حالا شدهاند 6 تا: «دخترم آنجا افتاده بود، هرکاری کردیم نتوانستیم تیرک سقف را از رویش برداریم، پسرم هم این طرف. از آن وقت تا حالا زنم پا به این اتاق نگذاشته.» علیشیر ایستاده و انگار که با سقف تازه تعمیر شده حرف بزند، سرش را رو به بالا میگیرد و با هق هقی که امانش را بریده میگوید: «شب عید بود، سه روز پشت سرهم باران بارید. بچهها دراز کشیده بودند تلویزیون تماشا میکردند که یکدفعه سقف آمد پایین.» نای ایستادن ندارد؛ پاها سست میشود و مینشین…